دوستت دارم
می دانستم که شورش کرده ام بر قبیله ام
و به صدا در اورده ام شیپور رسوایی را !
می خواستم تخت ستم را واژگون کنم
تا جنگل ها برویند
دریا ها آبی تر شوند
و ازاد گردند - تمام کودکان جهان
اتمام عصر بربریت را می خواستم
مرگ واپسین حاکم را!
وقتی گفتم :
دوستت می دارم
می دانستم که الفبایی تازه را اختراع می کنم
به شهری که در ان
هیچ کس خواندن نمی داند!
شعر میخوانم در سالنی متروک
و شرابم را در جام کسانی می ریزم
که یارای نوشیدنشان نیست!
وقتی گفتم
دوستت می دارم
می دانستم که هماره
بربرها را با نیزه های زهرالود
کمان های کشیده
در تعقیب خود خواهم یافت!
عکسم را بردیوار خواهند چسپاند
و اثر انگشتانم را در پاسگاه ها خواهند گرفت!
جایزه بزرگ به کسی می رسد
که سر بریده ام را بیاورد
و چون پرتقالی لبنانی
بر سر در شهر بیاویزد!
وقتی نامت را بر دفتر گل ها می نوشتم
می دانستم که مردم را در مقابل خود خواهم دید!
درویش ها و ول گردها را...
انان که در ارثیه شان نشانی از عشق نیست
بر ضد منند!
می خواهم واپسین حاکم را نابود کنم
دولت عشق تو را برپا دارم!
می دانم که در این انقلاب
تنها کنجشکان در کنار من خواهند بود!
نزار قبانی
ترجمه : یغما گلروئی